آویساآویسا، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 25 روز سن داره

آویسا

یک مهمونی

یک پنجشنبه شهریوری داغ با طعم هلو و عطر چای در منزل دوستی مهربان و دوست داشتنی در کنار دوستان دوران دانشجویی و کودکان شیرینمان! امروز آویسا برای اولین بار سوار مترو شد و به کرج رفتیم تجربه جالبی بود و دخترم چون نیکی و یکتا هم در کنارش بودن اصلا اذیت نکرد و حسابی بهش خوش گذشت. آویسا ،نیکی و یکتا در حال منفجر کردن اتاق رهام   رهام جون آویسا حسابی CD هاتو بهم ریخت ! آویسا و کتابای رهام ماشینی با سه سرنشین ...
10 شهريور 1391

تو عزیز دلمی...

آویسا با نگین عزیزو دوست داشتنی که عاشقشم  توی یک روز خوب تابستانی آویسا در حال ماست خوری! اینجا دور از چشم مامانی لباس و فرش و کل زندگی را کثیف کرد دخترم ادای منو در میاره و فلوت میزنه! اما چون یکجا بند نمیشه تا حالا نتونستم یه عکس درست حسابی ازش بگیرم! ...
5 شهريور 1391

درگیر رویای تواَم

  آویسا رسائیان دومین مرداد زندگیش را هم پشت سر گذاشت. دختر نازم روز به روز خوردنی تر و نازتر میشه دیگه خیلی خوب با هم ارتباط برقرار میکنیم انگار اون هم با نگاه به چشمام منو میفهمه  مرداد امسال عمو وحید و خانوادش اومدن ایران و آویسا حسابی با دختر عموهای مامانش مخصوصا" یاسمین جون دوست شد و بازی کرد. پارک آب و آتش رفتیم و بچه ها حسابی آب بازی کردن آویسا بوسیدن را یاد گرفته هم بلده خودش با لبهاش بوسه بده هم از راه دور با اشاره دست بوس بفرسته لی لی حوضک میکنه. عاشق بازی با لوازم آرایش شده ( البته در حد در آوردنشون از توی کیف ) بهش که میگم خودتو لوس کن لباشو غنچه میکنه و چشماشو ریز! ...وای هممون عاشق این اداش شدیم ...
2 شهريور 1391

آویسا در hyper me

آویسا : من از این پوشکا می خوام تا برام نخرین از جام تکون نمیخورم! عجب اسب خوش رکابی! پیتکو پیتکو.... واقعا" چقدر خوبه تو این فروشگاهها زمین بازی میذارن! من ازهمه مخصوصا" بابایی تشکر میکنم دخترک بلا از این طرف از سرسره بالا نمیرن!   ...
14 مرداد 1391

آویسای 13 ماهه

آویسا دیگه کاملا" ارتباطات اشیا و آدمها و کارایی وسایل مختلف را درک میکند.مثلا" شانه را به موهاش میکشه .کلید را سمت در خونه میبره وسعی میکنه باهاش در را باز کنه  کنترل را به سمت تلویزیون میگیره و دکمه هاشو فشار میده و با نگاهش تغییرات تصویر ویا عوض شدن کانال را دنبال میکنه! دیشب هم لیوان خودشو دستش گرفته بود و رفت سمت یخچال وبا اینکه دستش نمیرسید سعی داشت با فشار دادن لیوان به بدنه یخچال درست زیر قسمت آبسرد کن و یخ ساز با تقلید از ما آب بریزد توی حمام هم یاد گرفته شیرآب را باز و بسته کنه. همه اطرافیانش را هم به اسم ونسبت میشناسه . تنها موضوعی که کمی نگرانم میکنه ترسو بودن دخترمه از چمن ، بادکنک ،جارو شارژی ، دسته چرخش و هر صدای ب...
2 مرداد 1391

آویسا در تیر 91

قسمتی از یک عکس دسته جمعی از تولد نسیم جون(دختر عمه آویسا) وقتی می خواستم بطری ها را ازش بگیرم خانوم کوچولو جلوی تلویزیون لم داده بود(دقیقا" ادای مامانشو درآورده ) در حال کشف مزه بستنی شکلاتی! خوردن شام در حالیکه شدیدا" خوابش میاد   ...
20 تير 1391

خلسه شیرین

این روزا یک حس عجیب شیرینی تو دلم موج میزنه! ازون حسایی که وقتی قراره یه اتفاقی بیفته روحم انگار که بهش الهام شده باشه پیشاپیش به استقبالش میره!نمی دونم مژده چه موهبتی ست اما هر چی هست دلچسبه!  مثل وقتایی که دارم یک رومان زیبا را می خونم و کل دورانی که کتاب دستمه تو عالم خلسه و شیرین داستان معلقم، الان هم تعلیق لذت بخش بی دلیلی را تجربه میکنم بدون کتاب ! دختر شیرینم دیگه ماهرانه تاتی تاتی میکنه   اسباب بازی محبوب این روزاش هم شده بطریهای خالی دوغ و نوشابه ! جغله بطریها را که هم قد خودشن دستش میگیره و باهاشون راه میره و اگه مزاحمش هم بشین سرتون جیغ میزنه دیگه عمرا" بذاره ازش یه عکس خوب بگیرم اصلا" جلوی دوربین بند نمیشه !...
18 تير 1391

یکسال و پنج روز گذشت

" دشت هایی چه فراخ   كوه هایی چه بلند   من چه سبزم امروز   و   چه اندازه تنم هوشیار است     ظهر تابستان است سایه هایی بی لك   گوشه ای روشن و پاك   كودكان احساس !  جای بازی اینجاست    " تو این روزا آویسا خیلی کیف می کنه هر روز با مامانم میره گردش !عصر ه اغلب یا میریم پارک یا توی محوطه شهرک میگردیم. گل من دیگه کم کم داره راه میفته. و راحت سه قدم را تنهایی راه میره (قربونش برم که مثل خرچنگ کج کج حرکت میکنه ) خلاصه اینکه شکر خدا روزهای خوب و شیرینی داریم و لحظه ای نیست که به خاطر این خوشی شکرگزار نباشم ...
31 خرداد 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به آویسا می باشد